زندگی نامه فدریکو فلینی
زندگی نامه فدریکو فلینی(1)
فلینی از ابهام و رمز آلودگی لذت می برد و حتی بازگویی های شخصی وی از زندگی گذشته اش مطابق با حس حال لحظه ای او تغییر می کند. دشمنانش او را دروغ گوی بزرگ می نامند و همسرش، جولیتا ماسینا نیز جایی گفته است که فدریکو تنها زمانی که حقیقت را می گوید چهره اش سرخ می شود. با این وجود، دوستان فلینی در او نوعی خاص و نادر از صداقت را می بینند. این دو ویژگی یعنی ابهام در گفتار یا طفره روی در و صداقت و صمیمیت یا اعترافات افشاگرانه، در مصاحبه های او به یک اندازه بازتاب یافته و در عمل گفت و گوهای او را به آینه تمام نمای درآمیختگی واقعیت و خیال موجود در آثارش تبدیل کرده است. او در مصاحبه ای با دان یاکر، چنین می گوید: شما می توانید توهم را یک نوع واقعیت ژرف تر بنامید. من در هیچ رویدادی نمی توانم خط میان واقعیت یا خیال را تشخیص دهم.
فلینی حتی در مصاحبه با رمان نویس مشهور، آلبرتو مراویا ادعا می کند که سعی داشته عنصر تاریخ را از فیلم ساتیریکون حذف کند. عنصری که بر واقعی بودن و تاریخی بودن وجود جهان باستان تاکید دارد... من سعی کردم از نوع خاصی از شمایل نگاری استفاده کنم که ملموس بودن و لمس ناپذیری رویاها را همزمان در خود دارد.
او در ادامه همین مصاحبه می گوید رویای پترونیوس در فیلم بر اساس یکی از رویاهای شخصی او شکل گرفته است. آن گاه مراویا از او می پرسد: من نمی دانم که چطور شما چنین رویایی دیده اید! و فلینی پاسخ می دهد که: در واقع فیلم ها از من می خواهند که چنین رویاهایی ببینم.
پاسخ فلینی به پرسش مراویا حقیقت و جعل حقیقت راجع به عملیاتی که فلینی را به یک انسان و به یک هنرمند تبدیل کرده است، یک جا در خود دارد. هنرمندی که به یکی از جذاب ترین شمایل سینمای مدرن تبدیل شده است و در مواجهه همزمانش با راست گویان و طفره زن ها و عذرآوران، واقعیت گرایان و رویا پردازان، این دو وجه متضاد (یعنی واقعیت و خیال یا واقعیت و جعل واقعیت) سینما را به یک اندازه در نظر می گیرد و آن دو را در هم می آمیزد. دو وجهی که هنر سینما از آغاز به پشتوانه آن، رشد و گسترش یافته است. در واقع، زندگی هنری فلینی به طور کامل صرف واقعیت و ناواقعیت شده است زیرا او به عنوان یکی از کم شمار استادان عرصه فیلم سازی که تئاتر و تئاتری گری را درک کرده است، به خوبی می داند که تئاتر، بدون تصنع و ترفندها و نیرنگ های غیر واقعی چیزی به جز یک ایده آل جعلی و یک خوانش خام دستانه از واقعیت نیست.
اکنون اجازه دهید به سراغ زندگی شخصی فدریکو فلینی برویم. در این عرصه نیز به نظر می رسد سالیان نخستین زندگی او تنها دورانی است که می توان با قطعیت یا لااقل درصد بالایی از قطعیت راجع به آن سخن گفت. او در سال 1920 در رمینی، شهری کوچک بر ساحل ایتالیایی دریای آدریانیک به دنیا آمد. چشم انداز ساحلی در ادامه، به یکی از مهمترین عناصر بصری آثار او تبدیل شد.
فلینی چند سال در یک مدرسه شبانه روزی در فانو که توسط کشیش های کاتولیک اداره می شد، تحصیل کرد. در طول سالیان تحصیل در فانو، فدریکو فلینی در سن هفت سالگی یا هشت سالگی از مدرسه می گریزد و به یک سیرک سیار می رود تا این که نهایتا او را پیدا می کنند و به خانه پدری باز می گردانند. به نظر می رسد این رویداد تاثیر ماندگاری بر ذهن فلینی گذاشته است زیرا با وجود این که کشیشان و راهبه ها جایگاه ویژه ای در آثار او دارند، اما سیرک نیز به یکی از مهمترین منابع الهام او به عنوان یک کارگردان سینما تبدیل شده است.
در طول واپسین سال حضور در رمینی یعنی در سال 1937 که در واقع آخرین سال تحصیل او در دبیرستان نیز بوده است، فلینی به همراه شماری از دوستانش بارها از مدرسه می گریخت و زندگی بیهوده، خالی اما پر هیجان در خیابان را تجربه می کرد. تجربه ای که به شکل بی واسطه و شفاف در فیلم ولگرد در سال 1953 بازتاب یافته است. فلینی نیز همچون مورالدو در فیلم، اندکی بعد از برزخ ناامیدی رمینی می گریزد و به فلورانس می رود تا بعنوان یک نگارگر مجله ای تصویری به کار مشغول شود. این تجربه نیز به پس زمینه اصلی فیلم شیخ سفید محصول سال 1952 تبدیل شد. فیلمی که وقایع ناگوار زندگی یک نوعروس روستایی را در رم روایت می کند که دور از همسرش به مرد رویاهایش پیوسته است که در مجله فوستی (یکی از مشهورترین مجلات تصویری و رومانتیک در ایتالیا) کار می کند. فلینی پس از شش ماه یا بیشتر دوباره بار سفر می بندد و به رم می رود و برای مجله طنز مارک اورلیو کاریکاتور می کشد و به عنوان یکی از نویسندگان سریال رادیویی چیچو و پالینا به عرصه درام پردازی وارد می شود. اما خیلی زود از این کار خسته شده و همراه یکی از دوستانش در سال 1939 به یک گروه نمایش سیار می پیوندد و به سرتاسر ایتالیا سفر می کند.
فلینی در این دوره، همراه با این گروه نمایشی مشاغل متعددی از جمله: نویسندگی، جامه داری، نقاشی صحنه و اندکی بازیگری را تجربه می کند. او سال ها بعد در مصاحبه با تی گارنت می گوید: شاید آن سال، مهمترین سال زندگی من باشد. من به شدت مجذوب تنوع چشم اندازهای طبیعی و انسانی ایتالیا شده بودم. تجربه گران بهایی که تنها عده معدودی می توانند به آن دست یابند و کشور خود و هویت شخصی خود را همزمان درک بکنند.
فلینی درآغاز دهه 1940 به رم بازمیگردد. بعنوان یک دیالوگ نویس در فیلمهای کمدی به کار مشغول می شود و برای اولین بار با عشق دیرپای زندگی خود، جولیتا ماسینا که بازیگر هم بود آشنا می شود.
شخصیت منحصر به فرد جولیتا که پر جنب و جوش و آسیب پذیر اما منعطف بود، به وضوح قوه تخیل فلینی را به شدت فعال می سازد و وصلت آنها به یکی از جذاب ترین و زیباترین پیوندهای سینمایی زمان خود تبدیل می شود. وصلتی که فلینی در شماری از مصاحبه هایش بارها به آن اشاره کرده است.
- توضیحات
- بازدید: 546
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان