درباره کتاب شدن
معرفی کتاب شدن | روایت زندگی میشل اوباما از زبان خودش
«این زشتترین سوال دنیاست که وقتی بزرگ شدی میخواهی چهکاره شوی؟ انگار بزرگ شدن متناهی است. اما حقیقت این است که انسان میتواند در زندگی چندین و چندکاره شود؛ مثل خود من که چندکاره شدم؛ وکیل، نایبرئیس بیمارستان، همسر، مادر و در نهایت بانوی اول آمریکا. انسان پیوسته در مسیر شکل گرفتن است؛ مسیری که هیچوقت کامل نمیشود و انتهایی ندارد، چون اگر داشته باشد و آدم از شدن دست بکشد دیگر چهچیزی باقی میماند؟»
این متنی که خواندید بخشی از کتاب «شدن» نوشته «میشل اوباما» بود. با ما همراه باشید تا این کتاب پر فروش را به شما معرفی کنیم.
درباره کتاب
این کتاب، به دلیل اسم جذابی که دارد و هم چنین محبوبیت نویسندهاش یعنی میشل اوباما که زمانی بانوی اول آمریکا بوده است، جزو پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز است. میشل اوباما در این کتاب، داستان شُدَنهای زندگیاش را بازگو می کند؛ وکیل شدن، نایب رئیس بیمارستان شدن، همسر شدن، مادر شدن و در نهایت هم بانوی اول آمریکا شدن را. از نقاط قوت این کتاب می توان به روایت داستان زندگی نویسنده در دورانهای مختلف زندگیاش اشاره کرد. میشل اوباما در یک خانواده معمولی، آفریقایی-آمریکایی والبته بسیار صمیمی و گرم به دنیا آمد. او در طول زندگی اش دچار مشکلاتی می شود و برای رهایی از محدودیتها بیشتر از یک سفیدپوست تلاش می کند تا بتواند جایگاه مناسبی در جامعه برای خود بسازد. خانوادۀ او، تمام تلاششان را میکنند تا میشل و برادرش بتوانند در شرایط مناسبی و در یک دانشگاه معتبر درس بخوانند. میشل اوباما بسیار جزئی نگر است و تمام احساسات خود را در موقعیت های مختلف به خواننده منتقل می کند. روایت جزیئیات زندگی، نه تنها خسته کننده نیست بلکه برای خواننده بسیار جذاب می باشد. این کتاب دارای 3 قسمت است و هر قسمت چند فصل را شامل می شود. قسمتهای اصلی کتاب، من شدن، ماشدن و بیشتر شدن نام دارند.
قسمت اول: من شدن
من شدن داستان کودکی تا جوانی میشل است؛ این بخش شامل زمانی که هنوز به مدرسه نمیرفته و تا هنگامی که از دانشگاه پرینستون فارغالتحصیل و در یک شرکت حقوقی در شیکاگو مشغول به کار میشود. او در این قسمت درباره خانوادهاش، محلهای که در آن زندگی میکرده، شهرش، مدرسههایی که در آنها درس خوانده والبته حالوهوای دوران دانشجوییاش صحبت کرده است.
«او لبخندی سرسری بر لب نشاند و با نگاهی عاقل اندر سفیه به من گفت: من مطمئن نیستم تو برای دانشگاه پرینستون مناسب باشی. به نظرم در نهایت موفق شدم به آن مشاور تحصیلی نشان دهم که چندمرده حلاج هستم؛ چون شش یا هفت ماه بعد، نامهای در صندوق پستی ما انداخته شد که میگفت از دانشگاه پرینستون پذیرش گرفتهام. من هیچوقت به دفتر مشاور تحصیلی نرفتم تا بهش بگویم مرتکب اشباه شده است. این کار فایدهای برای هیچکدام ما نداشت و در آخر من نیاز نداشتم تا خود را به او ثابت کنم. من فقط باید خودم را به خودم ثابت میکردم.»
قسمت دوم: ما شدن
بخش ماشدن به دوران بعد از آشنایی او با همسرش، باراک اوباما، برمیگردد. در این فصل شما ماجرای ازدواج او با باراک حسین اوباما، تغییر شغل، بچه دارشدن و دورانی را که همراه همسرش برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری ایالت متحدهآمریکا تلاش میکند، میخوانید.
«آن زمان که من نه ساله بودم و هیچچیز در مورد عشق، تعهد و فتح کردن دنیا نمیدانستم. تنها کاری که میتوانستم بکنم، تصور این بود که عشق چگونه است و در آینده چگونه آدمی سر خواهد رسید تا کاری کند که چنین احساس عمیقی به او پیدا کنم. نکند قرار بود مایکل جکسون بیاید؟ «خوزه کاردینال» از تیم بیسبال کابز چطور؟ شاید هم یک نفر مانند پدرم؟ من حتی نمیتوانستم آدمی که ممکن بود روزی «تو» وجودِ «من» بشود را تصور کنم.»
قسمت سوم: بیشتر شدن
در فصل آخر این کتاب، میشل، بانوی اول آمریکا شده و زندگی جدیدی را در کاخ سفید آغاز کرده است. او چالشهایی که در این دوران پشت سر گذاشته را روایت می کند.
«روز اول مدرسه، من و باراک به همراه مالیا و ساشا زود صبحانه خوردیم و بعد پالتوهای زمستانیشان را تنشان کردیم. باراک نتوانست جلوی خود را بگیرد و در مورد کنار آمدن با روز اول اول مدرسهی جدید توصیههایی به آنها کرد و گفت مدام لبخند بزنند، مهربان باشند و به حرف معلمهایشان گوش کنند. در نهایت وقتی دخترها مشغول انداختن کولهپشتیهای بنفش خود بودند، باراک اضافه کرد: و صد در صد هم دست تو دماغتون نکنین.»
آیا این کتاب برای شماست؟
این کتاب برای زنان و دختران بسیار الهام بخش می باشد. اگر به دنبال مطالعه یک کتاب هستید که به شما انگیزه کافی برای رسیدن به هدف تان را بدهد،پیشنهاد می کنیم این کتاب را بخوانید.
بخشهایی از کتاب
یک نگاه به صورتهای درون اتاق کافی بود تا بفهمم علیرغم تواناییهایی که این دخترها دارند، باید برای دیده شدن در جامعه حسابی تلاش کنند. میدانستم باید تمام رفتارهای کلیشهای که توسط جامعه به آنها القا میشود را کنار بزنند ؛ قبل از اینکه خودشان بتوانند شخصیت خود را تعریف کنند، جامعه این کار را برایشان میکند و برای همین میبایست با این تعریفها بجنگند. آنها میبایست با عواقب نامرئی فقر، زنانگی و تفاوت رنگ پوست مبارزه میکردند. باید تلاش خود را به کار میگرفتند تا صدای شان را به گوش برسانند، تحقیر نشوند و مورد ظلم واقع نگیرند. حتی میبایست این مبارزه را هم میآموختند.
- توضیحات
- بازدید: 1107
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.








































































































نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان