پیرامون هنر تدوین فیلم در ساختار بخشی به آن
پیرامون هنر تدوین فیلم در ساختار بخشی به آن (2)
مواد خام واقعی مولد فیلمساز عبارت است از نوارهای فیلم که تصاویری بر آنها ثبت شده است و ترکیب آنها با یکدیگر در نهایت به ساخته شدن فیلم منجر خواهد شد. فیلمساز همیشه برای تفهیم مطلب مورد نظر خود با مشکلی روبروست و آن یافتن تصویر ملموس است. حال آنکه رمان نویس در این مورد مشکل چندانی ندارد. او می تواند در باره شخصیت داستان خود چنین بنویسد: «او حتی از حوادث پیش پا افتاده نیز احساس خطر می کرد.» اما فیلمساز برای بیان این احساس ترس بی مورد، ناچار است از تصاویر ملموس استفاده کند. او نمی تواند حوادث پیش پا افتاده را از دریچه دید يك انسان معمولی نشان دهد بلکه این حوادث باید از دید شخص وحشتزده ای ترسیم شود. برای این شخص حتی عبور از خیابان را باید به صورت عمل وحشتناکی جلوه داد. همچنین حرکات و ژستهای عادی عابران در خیابان باید طوری نشان داده شود که برای او حالت تهدید آمیز داشته باشد.
و. ای. پودفکین فیلمساز و تئوریسین روسی در کتاب خود تحت عنوان تكنيك فیلم می نویسد که: «پایه و اساس هنر فیلم، تدوین است.» و سپس توضیح می دهد که چرا فرایند تدوین تا این حد در تجربه فیلم اهمیت دارد:
..... به نظر می رسد که ماده خام مولد کارگردان فیلم، چیزی نیست جز قطعاتی از نوار سلولوئید که تك تك حرکات بازیگران از دیدگاههای مختلف روی آن ضبط شده است و این قطعات هنگام نمایش بر پرده سینما مجددا نماهای فیلمبرداری شده را زنده می کنند. بنابر این ماده کار کارگردان فیلم را فرایندهای واقعی حادث در زمان و مکان واقعی تشکیل نمی دهد، بلکه این مواد، قطعاتی از سلولوئید است که فرایندهای مذکور روی آنها ضبط شده است. این نوار سلولوئید کاملا در اختيار اراده کارگردانی است که آن را تدوین می کند.
بنابراین روشن است که واقعیت نهایی فیلم با انتخاب، تنظیم و مجاورت این قطعات سلولوئید حاصل می شود.

بنا به دلایل بدیهی (از جمله دلایل مالی) به ندرت ممکن است فیلمی به طور متوالی فیلمبرداری شود. با توجه به فیلمنامه، ممکن است دکوری که در يك استودیو برای يك صحنه خاص ساخته می شود در ابتدا و انتهای فیلم مورد استفاده قرار گیرد و مسلما چنانچه پس از فیلمبرداری صحنه اول، این دکور را از بین ببریم مجبوریم پس از مدتی آن را دوباره از نو بسازیم، در نتیجه برای احتراز از این عمل صحنه آخر نیز بدون رعایت ترتیب زمانی آن در فیلمنامه فیلمبرداری می شود. این موضوع در مورد فیلمهایی که در موقعیتهای مختلف فیلمبرداری می شود نیز رعایت می شود. بدین معنا که تمام صحنه ها و سکانسهای مربوط به يك محل خاص قبل از آنکه گروه فیلمبرداری از آنجا به محل دیگری نقل مکان کند فیلمبرداری می شوند. این امر نشان می دهد که در فیلمبرداری صحنه های مختلف يك فیلم، تداوم معمول در تئاتر وجود ندارد و هنرپیشه مجبور است کار خود را به شیوه ای منقطع انجام دهد.
از سوی دیگر، هنرپیشه تئاتر در نقش مربوط به خود از تداوم احساس برخوردار است، حال آنکه در سینما فقط کارگردان و فیلمنامه نویس می دانند که فیلم نهایی چگونه به نظر تماشاگر خواهد رسید. در برخی موارد مانند فیلم هشت و نیم ساخته فلینی (۱۹۶۳)، فقط کارگردان از این امر مطلع است و گاهی، حتی کارگردان هم نمی داند که اثر او در نهایت چگونه خواهد بود مثل فیلم شیطان را بران، ساخته جان هوستن (۱۹۵۴).
فیلم نهایی معمولا شامل شش تا هشت حلقه است (طول متوسط هر حلقه بین ۹۰۰ تا ۱۲۰۰ پا، ۳۰۰ تا ۴۰۰ متر است) و فیلم ظاهر شده نهایتا در زمانی بین ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقه برای بینندگان روی پرده نمایش داده می شود. معمولا روند تدوین شامل چند مرحله است. برای مثال، فیلمساز در حین فیلمبرداری ممکن است تشخیص دهد که برخی از نماهایی که ضمن کار تولید، ضبط شده باید حذف شود؛ هنر پیشه ای در هنگام ایفای نقش جمله ای را به اشتباه ادا کرده، از شخصیت داستانی خود خارج شده، سرفه کرده، یا یکی از تکنیسینها ناگهان وارد صحنه شده است. در چنین مواردی معمولا فیلمساز فیلم را برای ظهور نمی فرستد. بنابراین، روند تدوین حتی قبل از آنکه فیلم وارد اتاق برش شود شروع شده است.
موقعی که فیلم به اتاق برش رسید، تدوینگر حلقه های مختلف فیلم را به هم می چسباند که به آن برش اولیه گفته می شود. سپس تدوینگر بهترین نماهای ضبط شده را انتخاب کرده و پس از مشورت با فیلمساز به ترتیبی که در فیلمنامه پیش بینی شده به یکدیگر می چسباند. فیلمی که به دست می آید برش نهایی خوانده می شود. در مرحله بعد سایر مواد پشتیبان - گفتار، صدا و موسیقی - انتخاب شده و به شیوه دلخواه ترکیب می شوند ( به این عمل مخلوط کردن گفته می شود)، و سپس این صداها مخلوط شده و روی نوار صدا ضبط می شود. ولی این شرح مختصر و سطحی برای توصیف اعمال پیچیده ، تصمیم گیریهای متعدد و زمان درازی که صرف تدوین يك فيلم می شود کافی نیست. موارد بی شماری وجود دارد که تدوین نماهایی از یک فیلم که در دو هفته فیلمبرداری شده به مدت يك سال یا بیشتر طول می کشد. برای مثال، کار تدوین فيلم المپیا ساخته لنی ریفنشتال که فقط به توصیف بازیهای المپیک ۱۹۳۶ می پردازد، بیشتر از يك سال و نیم طول کشید.

به نظر بسیاری از نویسندگان، پیشرفت هنر فیلم تا حد زیادی به پیشرفت تدوین وابسته است. بررسی سطحی درباره بعضی از مراحل برجسته تکامل تدوین نشان می دهد که چگونه فیلم از يك آزمایش جالب به يك قالب هنری تغییر شکل داده است.
از نظر تاریخی، پیشرفت هنر فیلم با دور شدن از قواعد تئاتر رابطه مستقیم داشته است. بسیاری از فیلمهای ابتدای این قرن، مثلا فیلمهای برادران لومیر به بازسازی صرف وقایع هیجان انگیز می پرداختند؛ یعنی دوربین در محلی مستقر می شد، به کار می افتاد و از هر چه در مقابل عدسیها می گذشت فیلمبرداری می کرد. در این سبك ویژه دوربین به منزله شاهد منفعلی در مقابل حوادث بود و عامل جاذبه های فیلم نیز خود این حوادث بودند. در حقیقت تنها تفاوت قابل تشخیص بین این روش کاربرد دوربین فیلمبرداری و دوربین عکاسی آن بود که فیلم حرکت می کرد، و تقریبا در همه موارد این فیلم ها در اطراف یک حادثه جزئی دور می زد.
مطالب مرتبط:
پیرامون هنر تدوین فیلم در ساختار بخشی به آن (1)
پیرامون هنر تدوین فیلم در ساختار بخشی به آن (2)
پیرامون هنر تدوین فیلم در ساختار بخشی به آن (3)
- توضیحات
- بازدید: 708
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.



































































































نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان