نگاهی به کارگردانی زاویه دولان با بررسی فیلم من مادرم را کشتم
نگاهی به کارگردانی زاویه دولان با بررسی فیلم من مادرم را کشتم (1)
در آمریکای شمالی سینمایی که به خوبی شناخته شده است و در کل دنیا نیز مخاطبین خود را دارد، هالیوود است. در واقع هالیوود بیشتر بر اساس ذائقه مردم کشورهای امریکای شمالی بخصوص ایالات متحده امریکا و سپس کانادا شکل گرفته است. بیشتر فروش فیلمهای هالیوودی، در سینماهای امریکا و کانادا بدست می آیند و بقیه دنیا، سهم اندکی از فروش عطیم فیلمهای هالیوودی را دارند.
اما در کانادا، هنوز سینمای ملی شکل نگرفته است. البته در تاریخ سینما، چندین بار شاهد ظهور فیلمسازان مطرحی بوده ایم اما اینکه بتوانیم سینمای کانادا را بعنوان یک سینمای با هویت بشناسیم امری امکان پذیر نیست. مردم کانادا بدلیل اینکه اکثرا مهاجرین و غیر بومی هستند ذائقه ای جهانی دارند و هالیوود هم عرضه بیشترین محصولات هنری آنها را بر عهده دارد.
اما در بخش ساکنین فرانسوی زبان کانادا، اوضاع اندکی متفاوت است. اینها مهاجرینی از کشور فرانسه هستند که در کانادا زندگی میکنند به همین علت فرهنگی نسبتا مشترک دارند. در این بخش از کانادا، اخیرا فیلمسازی به نام «زاویه دولان» ظهور کرده است که در دنیا اسم و رسمی به هم زده است و همچنین به تنهایی خلا نداشتن یک سینمای ملی را برای فرانسه پر کرده است.
زاویه دولان را در سینما میتوان یک نابغه به شمار آورد. او زمانی که 19 سال بیشتر نداشت اولین فیلم بلند خود را مقابل دوربین برد. فیلم اول او نه بودجه عظیمی داشت و نه از کلیشه های موجود در عالم سینما استفاده کرده بود. او ثابت کرد که در سن بیست سالگی که بسیاری از فیلمسازان در آن سن تازه به کلاس آموزش کارگردانی میروند هم میتوان به یک فیلمساز صاحب سبک بدل شد. همچنین او یک فیلمساز هنری است که در کشوری که بخش عظیمی از مردمش از دوست داران سینمای هالیوود هستند و حتی در صنعت گیم هم عاشق بازی های اکشن و مهیج هستند، توانسته فیلمهای کم خرج هنری خود را به رخ بکشد.
صاحب سبک بودن ویژگی اصلی زاویه دولان است. او در همین یک دهه ای که از عمر فیلمسازی اش میگذرد به سبک نوینی برای خود دست یافته است. بسیاری از فیلمسازان درجه یک تاریخ سینما هم تا این سن و سال فقط در حال آزمون و خطا کردن هستند و اینکه چنین شخصی در این دوره از زندگی، با شجاعت و اعتماد به نفس دقیقا دست بر روی شکل فرم سینمایی خودش میگذارد، عجیب اما دلنشین است.
برای اینکه بتوانیم سینمای زاویه دولان و کارنامه فیلمسازی او را بهتر تحلیل کنیم به فیلم معروف او، چگونه مادر خودم را کشتم، نگاهی تحلیل می اندازیم. در این فیلم، پسر نوجوانی با بازی خود زاویه دولان در زندگی خود دچار مشکل شده است. او نمیتواند با مادر خودش به درستی ارتباط برقرار کند و مادر وی نیز، درک درستی از پسر ندارد.
مشکلات این دو روز به روز در احال افزایش است تا جایی که پسر حتی تصمیم به کشتن مادر خود میگیرد. اما اشتباه نکنید، این فیلم بر خلاف اسم غلط انداز خود اصلا یک فیلم جنایی و پلیسی نیست. فیلم در فضایی کاملا آرام و روشن فکری میگذرد. مادر و پسر بصورت طولانی همیشه با هم صحبت میکنند و در تلاش هستند تا با صحبت کردن پی به مشکلات ارتباطی خودشان ببرند. اما خب از پس این کار بر نمی آیند و تصمیم پسر مبنی بر کشتن مادرش هم تصمیمی رویایی است که هنگامیکه مقابل دوربین هندی کم خود در حال صحبت کردن است، به دوربین میگوید.
فیلمهای دوربین را هم بجز خودش کس دیگری نمی بیند و فقط در پایان فیلم، مادر موفق میشود تا برخی لحظات این فیلمها را ببیند و تازه حرف دل فرزند خود را شنیده و باعث شود تا رابطه آنها رو به بهبودی برود. پسر نوجوان در فیلم با دو نفر دیگر هم در ارتباط است.
اولی معملش، کسی است که با او رابطه ای صمیمانه دارد و بخاطر اینکه سن بیشتری هم از پسر دارد و خودش هم با پدرش چنین مشکل ارتباطی دارد، میخواهد به پسر کمک کند. او را به خانه اش راه می دهد تا پسر به جای رفتن به خانه و شروع دعواهایش با مادر، در خانه معلم آرام بگیرد. معلم کشف میکند که این پسر نویسنده بسیار خوبی هم هست و کتاب خوبی نیز به او هدیه میدهد. در پایان که معلم احساس میکتد رابطه اش با این پسر وارد فاز بسیار صمیمانه ای شده و حتی ممکن است به وابستگی منجر شود، سفری به امریکا میرود.
نفر دوم هم، دوست و همکلاسی پسر است. این دو پسر بسیار با یکدیگر صمیمی هستند و مادر دوست او، بر خلاف مادر خودش بسیار هوای این دو نفر را دارد و هر شب او را به خانه اش دعوت میکند و شام های مورد علاقه شان را هم برایشان درست میکند.
این تناقض بین مادر خودش و مادر دوستش، باعث میشود تا پسر بیشتر از قبل از مادر خودش دلگیر شود و همین عاملی میشود تا تنش بین روابط این دو نفر افزایش یابد. پسر از جایی به بعد به مادر خود پیشنهاد میدهد تا برای خودش خانه ای اجاره کند و مستقل زندگی کند که با مخالفت مادر روبرو میشود. سپس به اصرار مادر به مدرسه ای شبانه روزی رفته و در آنجا هم با مشکلات بیشتری روبرو میگردد. پسر هر روز در رنج است و با پسرهای دیگر هم نمیتواند ارتباط خوبی برقرار کند و بسیاری هرروز به وی زور میگویند.
در اواخر فیلم است که پسر حسابی دلگیر است و کنار ساحل مشغول فکر کردن است. ناگهان مادر در صحنه ای بسیار احساسی فیلمهای دوربین پسرش را میبیند و تازه میفهمد که او چه حرفهایی در دلش داشته و به مادر نگفته است. او اشک میریزد و به سمت پسر خود در ساحل میرود. لب ساحل پسر تنها نشسته است و مادر میرسد کنار او، هر دو یکدیگر را در آغوش میگیرند و احتمالا میدانیم که بعد از پایان این فیلم، مادر و فرزند زندگی تازه ای را با همدیگر آغاز خواهند کرد. دیگر پسر مجبور نخواهد شد به مدرسه شبانه روزی برود و مادر هم به جای اینکه تنهایی بکشد و غم بچه اش آزارش دهد، در کنار دلبند خود زندگی میکند.
- توضیحات
- بازدید: 992
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان