ماجرای میمون ها و جغد
ماجرای میمون ها و جغد
روزی روزگاری، در زمان های قدیم یک گروه از میمون ها به جنگل بزرگی رسیدند. فصل زمستان بود و میمون ها برای زنده ماندن در شب های سرد تلاش میکردند. یک شب، کرم شب تابی در اطراف انها پرواز میکرد که میمون ها با دیدن او بلند فریاد زدند: آتش، آتش و به سمت کرم شب تاب حرکت کردند ولی نتوانستند او را بگیرند. میمون ها جلسه ای گذاشتند و تصمیم گرفتند که فردا شب همه میمون ها در پشت درخت ها پنهان بشوند و کرم های شب تابی که اتش حمل می کنند را بگیرند و با کشتن آنها برای خود آتش درست کنند.
جغدی که بالای درخت زندگی میکرد، حرف های انها را شنید و گفت: با کرم شب تاب نمی توانید برای خود آتش درست کنید. بهتر است به انها صدمه ای نزنید و برای خود به دنبال سرپناهی بگردید و شب های سرد را در انجا سپری کنید ولی میمون ها به حرف های جغد گوش نکردند و گفتند: تو کاملا اشتباه میکنی. انها اتش دارند و با داشتن کرم ها می توانیم در سرما زندگی کنیم، بهتره برای خودت دنبال سرپناه بگردی.
فردا شب میمون ها در کمین کرم های شب تاب شدند و توانستند تعدادی از آنها را شکار کنند. میمون ها بدون توجه به اینکه آنها فقط حشره هستند و اتش تولید نمیکنند، کرم ها را داخل سوراخی در زمین گذاشتند و با کشتن آنها، منتظر شدند که اتش درست شود. جغد با دیدن میمون ها خندید و گفت: انها فقط حشره هستند و نمی توانید اینگونه اتش درست کنید. میمون ها از حرف های جغد بسیار عصبی شدند و سر او داد زدند و گفتند: جغد پیر، تو از نحوه ی اتش درست کردن چیزی نمی دانی.
جغد هم از حرف آنها ناراحت شد و از انجا پرواز کرد و رفت. میمون ها چند ساعت مشغول درست کردن اتش بودند ولی موفق نشدند و به درستی حرف های جغد پی بردند. میمون ها تمام شب مشغول پیدا کردن مکانی برای خوابیدن بودند و بلاخره غار بزرگی را پیدا کردند و تصمیم گرفتند تا اخر فصل زمستان در انجا زندگی کنند. این ماجرا درس بزرگی به میمون ها یاد داد که بهتر است از تجربه های دیگران استفاده کنند.
- توضیحات
- بازدید: 615
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان