معرفی شگفتی های استان فارس
معرفی شگفتی های استان فارس
شیراز را به تخت جمشید، باغ ارم، کریم خان وکیل الرعایا، بازار وکیل و البته به حافظ و سعدی می شناسیم. اما اگر از قضا در یک اردیبهشت سبز و خرم، در پس زمستانی پر باران به شیراز برویم، چه بسا زیبایی ها و دلپسندی های دیگری ببینیم که پیشتر به چشم نیامده اند و پس از ملال ناشی از مناظر دل آزار پایتخت و برخی شهرهای بزرگ و حتی کرانه های خزر، که همه یا روی داربست اند و در دست ساخت می نمایند، یا چون پوست مبتلا به اگزما از ساخت و سازهای قناس و جلف پوشیده شده اند، بیشتر به چشم و دل می نشینند.
نخستین جلوه خوش آیند و شگفت انگیز در چشم اندازهای طبیعی فارس در جاده اصفهان - شیراز رخ می نماید، که در قیاس با اصفهان از توسعه های لجام گسیخته بی برنامه و بی نقشه مصون مانده، و پاکیزه و زیباست. رشته کوه ها پوشیده از بوته های سبز تیره کوتاه قامت اند. درخت ها هم تلاش زیادی برای بلندتر شدن نکرده اند. ديم زارها گسترده و سرسبزند. چشم انداز شاید به دلیل سهم تقریبا یکسان و متوازن کوه و زمین و گیاه، و کم شماری عناصر اضافه بر این ها، آرام و راضی و بی دغدغه است. هیچ یک از عناصر، برخلاف چشم اندازهای کویری، جنگلی یا کوهستانی غلبه ندارند. یک جور لختی و رخوت در آن هست. حتی تعداد زیاد کامیون ها و تریلی ها در جاده خلوت، آرامش منظره را برنمی آشوبند. و این همه برای همه ما که از هجوم سرسام آور به اراضی پیرامون شهرها و مراکز اقتصادی و حتی منابع طبیعی، حریم رودخانه ها و دریا و کوه، برای بلعیدن آنچه از ایلغار و چپاول زمین خواران باقی مانده است به تنگ آمده ایم، بسیار مطبوع و دلنشین است.
تخت جمشید
در همین مسیر راهی فرعی، در کیلومتر ۶۰ شیراز، به تخت جمشید می رود. از دیدن تخت جمشید برای چند لحظه هم که شده، برای چندین و چندمین بار نمی توان اجتناب کرد. در طول مسیر فرعی، فقدان نشانه های سازماندهی برای حریم یکی از مهم ترین آثار یکی از بزرگ ترین تمدن های باستانی جهان، همچنان افسوس برانگیز است و افسوس برانگیزتر می شود، وقتی در پارکینگ تخت جمشید به گل های گوسفند در حال چرا در میان زباله ها برمی خوریم. کارگرانی هم در محوطه دارند یک رستوران می سازند و همان منظره آشنای ناتمامی را پدید آورده اند.
بنای تخت جمشید از دور و از پایین کوچک می نماید، شاید به دلیل تسلط تصاویر بزرگ از مجسمه ها و ستون ها و سردرهای آن در ذهن ما. اما هر چه بیشتر می رویم.
نرم نرمک، شکوه پنهان در آن وسعت، ظرافت و مهارت تحسین برانگیز در ساخت و روح حاکم بر آن را در روایت های نقوش سنگی از ساز و کار تمدن دیرین احساس می کنیم که در آنها پادشاهان عظیم تر از آن هایی که به حضور پذیرفته اند، نقش نشده اند. همین نکته و خطوط سرراست و ساده با نقش های بس ظریف و در حد اعلای مهارت، با این همه بی اطوار و بی خودنمایی، مثل نقش نیلوفر در دستان پادشاهان و هدایای مادی به حضور پادشاه نوعی آرامش و حالتی انسانی و زمینی را القا می کند. در این مجموعه اثری از عظمت فراعنه و ملکه های مصری و زرق و برق و تزئینات پسند عربی در کاخ های بعد از اسلام نیست. حتی در مجسمه های سنگی بزرگ حيوان – انسان ها هم توازن و تعادل میان عناصر متشکله آن ها را از نمونه های عجیب و غیر عادی متمایز کرده است. البته با توجه به نابودی مجموعه کاخ های تخت جمشید کسی نمی داند در داخل آنها چقدر زرق و برق شاهنشاهانه بوده ولی حال و هوای آنچه بر جامانده ساده متوازن و در عین حال باشکوه همچون چشم اندازهای طبیعی خطة فارس است.
مرودشت
اما درست کنار گوش تخت جمشید، ۲۰ کیلومتر پیشتر به سوی شیراز، در پهنه همان چشم انداز پاک و پاکیزه ناگهان پدیده عجیبی به نام شهر مرودشت، مثل غده ای بدخیم ظاهر می شود: یک خط ممتد طولانی از ساختمان های نیم ساخته و پیاده روهای نساخته صف کامیون ها و تریلی ها و مینی بوس های پارک شده کنار خیابان و مغازه ها و تعمیرگاه هایی که به جای تابلو در سردرشان پارچه های پلاکاردی نکبت بار زداند.
در مدخل ورود به بلوار کاملا خطی، که به نظر میرسد پشت بدنه آن تقریبا خالی است، تابلویی به شما خوش آمد می گوید: به مرودشت شهر قهرمان پرور شهدا، مهد تمدن ایران زمین خوش آمدید. مهد تمدن ایران زمین به طرز دلخراشی بی سر و سامان است و هیچ اثری از شهریت در آن نیست. ایرانیان مفتخر به تمدن باستانی می باید به راستی برای برداشتن هر چه سریع تر این تابلو اصرار ورزند، که پذیرش اینکه فرزند هر چند ناخلف آن تمدن است، شرمسار می کند.
- توضیحات
- بازدید: 521
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.









































































































نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان