راز فال ورق

پوستین گوردر در این کتاب نیز چون اثر پرآوازه دیگرش، دنیای سوفی، توانایی ادبی خود را در آمیختن جهان‌های واقعی و تخیلی و جهش از یکی به دیگری و نیز درهم بافتن داستانی پر فراز و فرود را با پرسش‌هایی فلسفی و هستی‌شناختی، نشان می‌دهد.(قسمتی از متن پشت جلد کتاب راز فال ورق)
همانطور که در متن بالا نیز گفته شد راز فال ورق اثر بی نظیر دیگری از پوستین گوردر، یک رمان فلسفی و از شاهکارهای گوردر است. این کتاب برای کسانی که به بحث های فلسفی علاقه مند هستند اما از بحث سنگین عاجزند بسیار مناسب است.پوستین گوردر مفاهیم و مبانی عمیق فلسفی را در قالب یک داستان به زبانی شیرین و ساده بیان می کند و هریک از فصل های این کتاب را به یک ورق نسبت داده است که در نوع خود بی نظیر است و یک شاهکار محسوب می شود. و با این کتاب به سادگی تمام می توان وارد دنیای پیچیده فلسفه شد بدون اینکه کوچکترین خستگی و دلزدگی به سراغ خواننده بیاید.

از اصلی ترین مباحثی که نویسنده در این کتاب مطرح می کند به موارد زیر اشاره کرد:
ما که هستیم؟
از کجا آمده ایم؟
به چه شکل وجودیت پیدا کرده ایم؟
رابطه بین خالق و خلوق
جایگاه انسان
تفکرات فلسفی فلاسفه از سقراط تا بحث های جالب نیچه

داستان کتاب راز فال ورق
داستان کتاب درباره مردی است به نام هانس توماس که با پسرش زندگی می کنند، همسرش آنها را ترک کرده است و خبری از او ندارند تا اینکه بعد از سالها یک روز در یک مجله ی مُد، خبری از او پیدا می کنند. پدر و پسر تصمیم می گیرند برای پیدا کردن او با ماشین خودشان تمام اروپا را برای پیدا کردنش بگردند و او را باز گردانند.
در همین سفر توماس هانس با یک کوتوله آشنا می شود که به هانس یک ذره بین می دهد، کمی بعد در یک نانوایی کلوچه ای به می دهند که در وسط آن یک کتاب کوچک پیدا می کند و ماجراهای اصلی کتاب از آن بعد شروع می شود...
هانس به کمک ذره بینی که از آن کوتوله گرفته بود شروع به خواندن کتاب کوچک می کند. داستان کتاب درباره ملوانی است که از کشتی جا مانده و در یک جزیره گرفتار شده است. جزیره ای عجیب و جادویی که ملوان سالها آنجا با ورق هایی که همراهش بود تنها زندگی می کند، او هنگام بازی برای سرگرمی به ورق ها شخصیت می دهد تا اینکه یک روز آنها واقعا وجود پیدا می کنند و آخرین ورقی که موجودیت پیدا می کند ژوکر است و ...

قسمت هایی از متن کتاب راز فال ورق
پدر گفت: شاید با یک مریخی برخورد نکنی، اما به احتمال زیاد روزی با خودت برخورد خواهی کرد. روزی که این اتفاق بیوفتد نیز احتمالا از ترس جیغ کوتاهی خواهی کشید. و چنین واکنشی کاملا درست است چون این قضیه که تو درک کنی یک موجود زنده ی ساکن در یک سیاره، بر جزیره ای کوچک در کاینات هستی، هر روز برایت اتفاق نمی افتد.
پدر پرسید: در مدرسه به شما چی یاد می دهند هانس توماس؟
جواب دادم: ساکت نشستن. و این کار آن قدر مشکل است که برای یاد گرفتن آن سال ها وقت صرف می کنیم.
زمان که می گذرد خاطرات شناور می شوند و از کسی که روزگاری آن ها را خلق کرده است، بیشتر و بیشتر فاصله می گیرند، تردید نیز همیشه دزدانه به ذهن راه می یابد.
پنج میلیارد آدم روی این کره ی خاکی زندگی می کنند ولی آدم فقط عاشق یکی از آنها می شود. یک انسان به خصوص. هیچ وقت هم دوست ندارد او را با کس دیگری عوض کند.
نشسته بودم و فکر می کردم چقدر غم انگیز است که مردم طوری بار می آیند که به چیزی شگف انگیز چون زندگی عادت می کنند.