حرکت به مثابه شاخصه اصلی سینما

زمان صورت و بعدی از تغییر و دگرگونی است. زمان به توصیف ما از تغییر کمک می کند، اما بدون آن هم وجود ندارد. در جهانی که همه رویدادها و تحولات متوقف شده باشند، دیگر زمانی هم وجود نخواهد داشت. به همین دلیل اشیایی که نامتحرک اند تصوری از بیرون از زمان بودن در ما به وجود می آورند. از دیدگاه نظری، میزی که من روی آن کار میکنم خودش را با سماجت در زمان به جلو میکشاند در حالی که قلم من روی کاغذ حرکت می کند، اما من سماجت میز برای حرکت در زمان را آن طور که حرکت قلم را می بینم، درک نمی کنم. در هر لحظه زمانی، قلم در یک وضعیت خاص در مسیر خود روی کاغذ قرار دارد. برای میز چنین مقیاسی بین وضعیتش در لحظات مختلف قابل تصور نیست. میز نه یک جا می ماند و نه بی حرکت است. بلکه بعد زمانی بر او وارد نمی شود. قصه ای که در فیلم روی پرده به نمایش در می آید، متوقف نمی شود، زیرا بیرون از زمان اتفاق می افتد. اما آیا جدا این تجربه بودن در زمان است که اجرای موسیقی را از فیلم و معماری متمایز می سازد؟

حرکت به مثابه شاخصه اصلی سینما

برای روشن شدن این موضوع به این مثال ها توجه کنیم. اتومبیلی که در اتوبان حرکت می کند، حرکتی دارد که ما آن را در فضا تجربه می کنیم، نه در زمان. در یک گفت و گوی دوستانه، بحث در طول یک مسیر حرکت می کند، یک موضوع به موضوع دیگر در بحث منتهی می شود و همه این بخش ها تسلسلی همگن دارند. منطق این فرایند یا تحول است که یک واقعه را مشخص می کند نه تسلسل و توالی عناصر در زمان. وقتی در پایان این گفت و گو به ساعت خود نگاهی می اندازیم، از این که چند ساعت گذشته است، تعجب می کنیم. یک روز کار مداوم با یک شب مطالعه همین اثر را در ذهن ما به جا می گذارد. این نمونه ها را با شرایطی مقایسه کنید که در آن تجربه زمانی برجسته تر است. مثلا وقتی انتظار کسی را می کشید، گذر کند زمان و توالی دقیقه ها کاملا احساس می شود. در چنین شرایطی دو وجه از زمان را مقایسه می کنیم یعنی وجه حال و نقطه رسیدن به یک هدف.

حرکت به مثابه شاخصه اصلی سینما

فاصله بین این دو وضعیت یا خالی است یا با چیزی در هم ریخته، کسالت بار یا دردناک پر شده است. زمانی که به آن توجه می کنید، نشانه ای از آنچه اتفاق می افتد، نیست، بلکه شما بیشتر به زمان فکر می کنید تا به آنچه در حال اتفاق افتادن است، زیرا نمی توانید با آن سروکاری داشته باشید. این نکته هم قابل توجه است که در لحظاتی به یاد زمان می افتید که دیگر بیکار شده باشید؛ یعنی وقتی بحث شما به بن بست رسیده باشد، یا افکارتان به نتیجه نرسد و یا وقتی خسته و گرسنه شوید.

حرکت به مثابه شاخصه اصلی سینما

به عبارت دیگر، آنچه تجربه اتفاقات را از تجربه اشیا متمایز می کند، این نیست که دریافت ما از گذر زمان در آن مطرح باشد. بلکه آن است که ما در هر دو مورد شاهد یک تسلسل سازمان یافته هستیم که در مقاطعی با نظمی یک بعدی و با مفهوم به دنبال هم می آید. وقتی یک حادثه ناپیوسته یا غیر قابل فهم باشد، این توالی به صورت تسلسل صرف درمی آید و اصلی ترین ویژگی اش را از دست می دهد. هیچ قید زمانی آنها را به هم متصل نمی کند، زیرا زمان نمی تواند نظم را خلق کند، بلکه این نظم است که زمان را به وجود می آورد.

حرکت به مثابه شاخصه اصلی سینما

هر ترکیب روایی گام به گام متحول می شود و دارای دو رشته است. یکی از آنها به طور ذاتی در توالی حوادث عرضه میشود و از آغاز قصه تا انجام آن به جلو می رود. دیگری را می توان مسیر افشاگری نامید. این رشته دوم، نگرش بیننده و سفر او در خلال قصه است که خود اثر برای او تجویز می کند. این دو رشته ضرورتا بر هم منطبق نمی شوند. به طور مثال، در نمایش هملت این رشته ذاتی، ما را از قتل شاه تا عروسی ملکه با برادر شاه، تا آگاهی هملت از جنایت و همینطور تا آخر هدایت می کند. اما مسیر افشاگری از جایی در وسط داستان آغاز می شود، به عقب باز می گردد و سپس مجددا به جلو حرکت میکند. درام هملت دارای لایه های زیرین از نیروهایی متضاد است، نیروهایی مثل عشق و نفرت، وفاداری و خیانت، قانون و جنایت. این الگو می تواند به گونه ای طرح شود که هیچ رابطه ای با توالی قصه نداشته باشد، بلکه به تدریج از طریق نمایش آشکار، در روابط متنوع کشف، و در موقعیت های حساس آزمایش شود.

حرکت به مثابه شاخصه اصلی سینما

می توان از موارد فوق چنین نتیجه گرفت که اختلاف بین هنرهای به اصطلاح زمانی و هنرهای فضایی صرفا آن چیزی است که بر آن تأکید می شود. در یک اثر نقاشی یا مجسمه، توازن پایدار شیء کلی از کنش بین نیروها حاصل می شود، نیروهایی که یکدیگر را جذب و دفع میکنند، یکدیگر را به طرفی سوق میدهند و خود را در توالی فضایی شکل و رنگ متجلی می سازند. از طرف دیگر، در یک فیلم یا نمایش، رویداد کلی از اشیا ساخته شده و با آنچه که اتفاق می افتد تعریف می شوند. بدین ترتیب در بعضی هنرها (معماری و نقاشی) کنش از طریق وجود تعریف می شود و در بعضی دیگر (سینما و نمایش) وجود از طریق کنش تعریف می گردد و با هم، آنها حرکت زندگی را از جنبه دو وجهی ثبات و تغییر، تفسیر و تعبیر می کنند.

حرکت به مثابه شاخصه اصلی سینما

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 Rating 0.00 (0 Votes)
افزودن نظر
  • هیچ نظری یافت نشد.
قدرت گرفته از کومنتو فارسی جوملا نال

مطالب مشابه

راهنمای سفر به مالزی

بلیط رایگان به جزیره کیش ویژه اعضا

میدان اصلی مادرید

سینما شناور پوکت تایلند

دیگه لازم نیست حواستون به کالری باشه. رژیم گیاهخواری داشته ب

کشف نانوذراتی که به گسترش سلول های سرطانی کمک می کنند