قورباغه و دختر بچه

روزی روزگاری در زمان های قدیم در جنگل سرسبزی، برکه ی زیبایی وجود داشت. در این برکه قورباغه سبز بزرگی زندگی می کرد. همه قورباغه ها، ماهی ها و خرچنگ ها به قورباغه بزرگ احترام می گذاشتند و او را رییس برکه می دانستند. قورباغه همیشه از خودش تعریف میکرد و به خاطر بزرگی اش از بقیه سو استفاده میکرد و به همه دستور میداد. در آن طرف برکه، روستای کوچکی وجود داشت.

 

قورباغه و دختر بچه

در آن روستا دختر بچه ای با پدر پیرش زندگی میکرد. پدرش سال ها کشاورزی میکرد ولی الان توان کار کردن نداشت. به همین دلیل زمینش را اجاره داد و تصمیم گرفت خانه ای کوچک در جنگل درست کند و بعضی از فصل های سال را در انجا زندگی کنند. بعد از چند ماه، بلاخره خانه رویایی آنها در جنگل ساخته شد و آنها به خانه ی جدیدشان رفتند. یک روز صبح دختر بچه برای بازی کردن از خانه خارج شد و به مسیر خود ادامه داد و برکه زیبایی را از دور دید پس به سرعت به سمتش دوید. با نزدیک شدن دختر، همه حیوانات اطراف برکه که تا حالا هیچ انسانی را آنجا ندیده بودند، ترسیدند و به قورباغه گفتند: نگاه کن یک غول بزرگ به سمت ما می آید. حتما خودش می خواهد رییس برکه شود.

 

قورباغه و دختر بچه

قورباغه بسیار عصبی شد و گفت: امکان ندارد که او به بزرگی من باشد و بتواند خیلی راحت حشرات را شکار کند. وقتی دختر نزدیک برکه شد، قورباغه با دیدن او احساس خطر کرد و با خودش گفت: بهتر است به او نشان بدهم که چه کسی رییس برکه است. قورباغه کمی خودش را باد کرد و شبیه بادکنک شد ولی دختر توجه ای به او نکرد و کنار برکه نشست و پاهایش را داخل اب کرد. قورباغه به باد کردن خودش ادامه داد تا جایی که پوستش کش امده و نازک شده بود. او انقدر خودش را باد کرد که ناگهان ترکید. دختر با صدای ترکیدن قورباغه ترسید. او که نمی دانست چه اتفاقی افتاده، مشغول بازی کردن با ماهی ها شد. بچه های گلم جاه طلبی قورباغه باعث شد که او خودش را از بین ببرد.

 

قورباغه و دختر بچه

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 Rating 0.00 (0 Votes)
افزودن نظر
  • هیچ نظری یافت نشد.
قدرت گرفته از کومنتو فارسی جوملا نال

مطالب مشابه

هتل آدم و حوا آنتالیا

تور کیش 3 شب و 4 روز

تور استانبول 2 شب و 3 روز ویژه شهریور 94

هتل و اسپای کلارک گرینز - ایرپورت ریزورت هند

دریافت تورهای لحظه آخری و نرخ ویژه از طریق تلگرام

آب و هوای مالزی