قصه ی کلاغ ها و گنجشک ها

قصه ی کلاغ ها و گنجشک ها

چرا کلاغ ها بدجنس اند و گنجشک ها ساده دل هستند؟ این داستانی برای خودش دارد. در روزگاران قدیم، تمام حیوانات با هم با خوبی و خوشی زندگی می کردند و با هم هیچ مشکلی نداشتند، دوتا گنجشک و سه تا کلاغ، دوستان صمیمی یکدیگر بودند. تمام روز با هم پرواز می کردند و از این شاخه به شاخه دیگر می پریدند و اواز می خواندند. کلاغ ها همیشه دنبال غذا و گنجشک ها دنبال لانه بودند. کلاغ ها وقتی غذایی پیدا می کردند با گنجشک ها تقسیم می کردند و گنجشک ها هم وقتی لانه ایی پیدا می کردن با کلاغ ها شریک می شدند. انها سرتاسر جنگل را پرواز می کردند. از بالای رودخانه و بیشه ها رد می شدند و از بودن در کنار هم لذت می بردند. روزی کلاغها به گنجشکها گفتند: بهتر است امروز در مسیر تازه ایی پرواز کنیم؟ گنجشکها هم قبول کردند.

بعد از مدتی پرواز کردن به تپه ای بسیار زیبا رسیدند که درخت بزرگی و سرسبزی روی آن بود. درخت شکوهمند و باوقار، شاخه های پر از برگهای زیبا داشت. کلاغها با خوشحالی گفتند: اینجا پر از غذا برای ماست، ما می خواهیم اینجا بمانیم. گنجشکها هم با خوشحالی دور درخت پرواز کردند و گفتند: ما هم دوست داریم اینجا لانه بسازیم.

شب گنجشکها و کلاغها در مورد تپه و درخت بزرگی که روی آن قرار داشت به تمام خاله ها، عمه ها، عمو ها و دایی ها گفتند، خبر در سرتاسر جنگل پخش شد. فردا صبح وقتی کلاغها و گنجشک های قصه ما به درخت رسیدند، متوجه شدند، درخت پر از پرندگانی است که با شنیدن خبر زودتر از آنها خودشان را به درخت رسانده اند. کلاغها با عصبانیت به گنجشکها گفتند که انها مقصر اند و گنجشک ها هم همین رو به کلاغها می گفتند. شاخه های درخت پر بود از پرندگان مختلف و خاله کلاغها و عمه گنجشکها به این ترتیب کلاغها و گنجشک ها دیگه نمی توانستند باهم دیگر دوست باشند و از آن روز به بعد کسی این پرنده ها را باهم ندید.تا یک داستان دیگه خدانگهدار.