فارست گامپ ، دنیای یک ساده دل
فارست گامپ ، دنیای یک ساده دل
فارست گامپ اثر وینیستون گروم دربارة شخصی بسیار ساده دل است که دنیای این شخص را به زبان ساده خودش و قلب پاکش به تصویر می کشد..فیلمی با همین عنوان نیز ساخته شده است که جزء پرفروش ترین های سال 1994است و برندة شش جایزه اسکار نیز شده است.وینستون گروم در این کتاب با زبانی طنز آمیز از زبان شخصی که کودن محسوب می شود به انتقاد از حقایق تلخ تاریخی جامعه آمریکا می پردازد که ظاهرا گویاتر شده و بیشتر شنیده می شود.
داستان این کتاب از زبان فارست گامپ که آی کیو بسیار پایینی دارد و تقریبا عقب ماندة ذهنی است روایت می شود.او در ایستگاه اتوبوسی منتظر نشسته است و با آمدن یک خانم شروع به تعریف کردن داستان زندگیش می کند.او دنیای بسیار ساده ای دارد او در واقع مشخصاتی دارد که هرکسی غیر از او نیز این اعمال از او سر بزند از نظر بقیه دیوانه ای بیشتر نخواهد بود، او بسیار راستگو و صادق است، تصمیماتی که می گیرد همیشه بقیه در اولویت هستند حتی در قبال کسانی که در حقش خیانت می کنند نیز مهربان است و راحت می بخشد و فراموش می کند.او تنها بله و باشه گفتن را یاد گرفته است و همین بله گفتن های بی قصد و منظور او را تبدیل به قهرمان پینگ پنگ، قهرمان فوتبال و قهرمان جنگ می کند.این شخصیت به ما ثابت می کند که انسانهای به ظاهر عاقل و با درایت اشتباهات بزرگتری در تصمیم گیرها می کنند تا احمق ها.تفاوت یک انسان با آی کیو بالا با فارست گامپ این است که در انتها به این نتیجه می رسد که فارست گامپ زندگی پرهیجان تری داشته و زندگیش همانند بقیه یکنواخت و کسل کننده نبوده است.
بخشی از کتاب
پنج شش سالی تو اون مدرسه موندم. به این بدیها هم که میگن نبود. اونها میذاشتن که ما با انگشتامون نقاشی کنیم و چیزهای کوچیک بکشیم و بسازیم، ولی اکثرا بهمون چیزهای دیگه یاد میدادن، از قبیل اینکه بند کفشمون رُ ببندیم و بدون ریخت و پاش غذا بخوریم و وحشی نشیم و نعره و فریاد نکشیم و کثافتکاری نکنیم. کتابی هم برای خوندن نداشتیم، فقط بهمون نشون میدادن که چطوری تابلوهای خیابونها رُ بخونیم و فرق بین دستشویی آقایون و خانمها رُ تشخیص بدیم. ولی خب، با اون همه خل و چلهای وخیمالحالی که اونجا بودن، غیرممکن بود که بشه بیشتر از این کاری از پیش برد. در ضمن، فکر میکنم که اونها میخواستن ما خلها رُ تو یه جا جمع کنن و نگهدارن تا مردم از شر ما در امون باشن. کدوم آدم عاقلی دلش میخواد که یه مشت عقبمونده آزاد ول بگردن؟ حتی من هم این موضوع رُ درک میکنم. (کتاب فارست گامپ – صفحه ۹)
از وقتی که بچه بودم، هر وقت که کار اشتباهی ازم سر میزد، مامانم بهم میگفت که «فارست، باید مواظب باشی، وَاِلا میان میبرنت.» من انقدر از این جایی که میخواستن منو ببرن میترسیدم که همیشه سعی میکردم بهتر بشم. (کتاب فارست گامپ – صفحه ۳۲)
- توضیحات
- بازدید: 523
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان