سینمای ترس و ویژگی های آن از نظر جورج اوچوا نظریه پرداز سینما
سینمای ترس و ویژگی های آن از نظر جورج اوچوا نظریه پرداز سینما
سینمای ترس جزو ژانرهایی در سینما است که بدلیل ویژگی های خاص خود، نیاز به نظریه پردازی های فراوانی دارد. در همین راستا نیز بسیاری از صاحب نظران در مورد آن کتاب ها و مقالات فراوانی نگاشته اند. این ژانر بدلیل اینکه صرفا یک هدف دارد و آن هم القای ترس به مخاطب خودش است، باید ویژگی های مخصوصی را داشته باشد و اگر نتواند قواعد این ژانر را به درستی رعایت کند، ممکن است در راه ترساندن مخاطب خود شکست بخورد و به فیلمی بی ارزش بدل شود.
در این مورد، جورج اوچوا یکی از مهمترین صاحب نظرانی است که در مورد ویژگی های این ژانر نظریه پردازی کرده است و پیشنهاداتی داشته که اگر در فیلمها اعمال شود میتوانند باعث موفقیت یک فیلم هارور شود.
اگر شما هم به سینمای ترس و وحشت علاقمند هستید، بد نیست که نگاهی به این یادداشت بیندازید و با ویژگی هایی که جورج اوچوا برشمرده است آشنا شوید. کتاب هیولای هستی نوشته محمد صاقی پور، کتابی است که به نوشته های جورج اوچوا نگاهی جدی داشته است و ما نیز قصد داریم در این یادداشت از این کتاب بهره ببریم.
طبق نظرات اوچوا، هدف سینمای ترس و وحشت هدفی پیچیده و مهم است. او سینمای هارور را مانند ظرفی می داند که داخل آن هیولا قرار دارد. هیولا مانند موجودی کژ صورت و نابودگر است که دغدغه فهمیدن و ادراک هستی را در مخاطبین و بینندگان فیلم هارور بر می انگیزد چرا که خالق گونه های تازه ای از موجودات است که اگر واقعا در دنیای اطراف ما زندگی میکردند با ما در تقابل و خصم قرار می گرفتند.
جذابیتی که این هیولاها دارند در تئوری جورج اوچوا ماهیتی شناختی و ذهنی دارند چونکه مخاطب در سینمای هارور دنبال این است که چه چیزهایی را میتوان شناخت که نوع جدید از صورت و فرم ترسناک را ارائه دهد و اگر این ها در عالم واقعیت داشتند بصورتی بودند که هرگز نمیتوانستیم آن را به چنگ درآوریم و همین هم آنها را به موجوداتی بالقوه ترسناک و خطرناک بدل میکند. در نظریه جورح اوچوا، فیلم های ژانر هارور میخواهد این ابژه های شناخت را خلق کند و روی احساسات و عواطف بیننده کار کند به این خاطر که باید بتوانند تماشاگر را قانع کند که این هیولاها واقعا وجود دارند. پس اگر فیلمی در راه قانع کردن مخاطب شکست بخورد و بیننده فیلم هارور نپذیرد که این هیولا واقعا وجود دارد، احتمالا با تماشای این فیلم به خنده خواهد افتاد و هیچ لذتی نیز از آن نمیبرد.
برای رسیدن به این هدف و منظور، سینمای هارور باید زشتی و نابودکنندگی هیولای فیلم را کاملا واضح و مشخص به بیننده نشان دهد. برای رسیدن به این وضوح و آشکار شدن ویژگی های هیولا باید بصورت کاملا بصری بر پرده ظاهر شده و بیننده هم باید کاملا تهییج شود. این القای احساس هیجان و ترس زمانی بوجود خواهد آمد که تماشاگر واقعا تصور کند که در حال تماشای هیولایی است که وجود دارد و زندگی میکند. این احساس عملا باید احساس قوی و دردآور ترس باشد و مخاطب باید از هیولایی که میبیند منزجر شود. ترس بصورت کلی از نابودگری هیولا برمی خیزد و شاید در مرحله بعد ترسی هم ایجاد شود که مخاطب احساس کند این هیولا در حال ابتلا به کژصورتی و فرمی نامتعارف است. منزجر شدن بیننده از شکل نامتعارف هیولا ایجاد می شود و در مرحله بعدی هم، از نگاه به آشفتگی این ابتلا به کژصورتی و سپس نابودگری هیولا این احساس ترس تولید میشود.
برای این که هیولایی که در فیلم هارور وجود دارد مخاطب را اقناع کند تماشاگر باید بخشی از چیزها و امور را از دید آن هیولا ببیند. نوعی از ایجاد همذات پنداری و همدلی بین این موجود و اینکه بیننده برای لحظاتی هم شده به جای او بنشیند تا کاملا بداند که او دنیا را چگونه می بیند. در فیلم کینگ کونگ محصول سال 1933 و ساخته مریان سی کوپر و ارنست بی شودزاک، ما نمونه ای کلاسیک از مخلوقی را مشاهده می کنیم که انسان نسبت به او حس همذات پنداری و شفقت دارد و همزمان از او می ترسد. این احساس ترس و همذات پنداری دو ویژگی هستند که ارسطو، قرن ها پیش آنها را دو ویژگی اساسی تراژدی دانست.
شخصیت مایکل مایرز در فیلم هالووین ممکن است قابل همذات پنداری نباشد، اما تعدادی از نماهایی که در فیلم میبینیم از نقطه نظر او هستند و مخاطب میتواند از نقطه دید او به دنیای فیلم نگاه کند وهمین قدر از همدلی هم در ناخودآگاه مخاطب حسی را که ارسطو دنبال آن بوده ایجاد میکند. این باعث افزایش وحشت و ترس در فیلم شده وبیننده را قانع میکند که هیولا واقعی است.
اگر چه وحشتی که بیننده تجربه میکند در سینمای ترس و وحشت بسیار شدید و رنج آور است و بیننده از احساس این ترس حسابی عذاب میکشد، اما مطمئنا با وحشت شدید و دردآور مواجه شدن با یک قاتل خطرناک در دنیای واقعی و زندگی واقعی حسابی فرق می کند. در موقع تماشای یک فیلم هارور، مخاطب میتواند به خودش بگوید که در حال تماشای یک فیلم است و با این گفته احساس امنیت ویژه ای را بدست آورد. یبننده در جای گرم و نرم خود نشسته و قاتلی بی رحم را در قاب تلویزیون مشاهده میکند که هیچ آسیبی به بیننده نمی تواند برساند. اما اگر در حادثه ای در دنیای واقعی چنین مواجهه و تقابلی برای فرد پیش آید دیگر شرایط کاملا متفاوت است. فاصله ای که بین این دو نوع مواجه (فیلم و دنیای واقع) وجود دارد، حاصل از لذتی بنیادین از رویارویی با مخلوقی جدید و غیر قابل تصرف تجربه می شود. این تاثیر افزوده شده باعث می شود که مخاطب حین تماشای فیلم با لذت و امینت فریاد بزند. وحشتی که در این تجربه سینمایی ایجاد می شود نیازمند دیدن هیولا است. اما این حضور همواره نیاز دارد تا وجود هیولا احساس شود بنابراین، بسیاری از فیلم های موفق سینمای وحشت هم بوده اند که بدون نشان دادن هیولا و مصداق شر، مخاطب را به وجود داشتن آن قانع کرده اند و همین نیز عاملی شده تا او حسابی بترسد و وحشت کند.
این نکته که هیولا در فیلم دیده شود یا نشود موضوع بسیار مهمی در نظریات اوچوا است. پیشنهاد میکنم در میان فیلمهای ترسناکی که تاکنون دیده اید مروری بر داستان شان بکنید و ببینید فیلمهایی که از آن ها لذت برده اید آیا هیولا را به شما نشان داده اند یا خیر!
- توضیحات
- بازدید: 568
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان