سینمای اصغر فرهادی چه ویژگیهایی دارد (4)
سینمای اصغر فرهادی چه ویژگیهایی دارد (4)
پس تا اینجای این محموعه یادداشت به این نکته رسیدیم که اصغر فرهادی تلاشی برای سینمایی تر کردن آثارش ندارد، هرچند که یک فیلمساز مولف محسوب میشود.
فیلم جدایی نادر از سیمین را به یاد بیاورید. در این فیلم چون ما آن صحنه ای را که پیرمرد به بیرون میرود و در واقع حرف کلفت خانه درست است را نمیبینیم. یا مثلا صحنه هایی را از این دست در فیلم های او نمیبینیم. انگار که فرهادی در سینما همین یک نکته را برای تدوین آموخته است. به هر حال به فیلمسازان دیگر که نگاه میکنیم جدای از فیلمنامه، به تدوین و میزانسن هم توجه زیادی دارند اما فرهادی کاملا متفاوت با آنها عمل میکند.
اصغر فرهادی چون فیلمهایش رئالیستی و اجتماعی است، او خیلی تلاشی برای ارائه یک میزانسن خاص نمیکند. او چون میخواهد فیلمهایی بسازد که از دل جامعه برخاسته اند و مخاطب حین تماشای فیلم های او، احساس کند که جقدر محیط و آدمها برای او آشنا هستند، میزانسن هایی می دهد که بی نهایت شبیه به زندگی عادی ما افراد جامعه هستند. این مورد ضعف خاصی را در سینمای او موجب میشود که محدودیت در میزانسن است. بدلیل اینکه او خود را محدود به این کرده است که تا میتواند زندگی افراد جامعه ایران را بازتاب دهد، سعی میکند هر آن چه هست را همان طور که هست نمایش دهد(تا حدودی مانند سینمای مستند در دوران اولیه اش) و دیگر خیلی در آن دست نمیبرد.
اما یک فیلمساز که میخواهد از طریق سینما زندگی جامعه را بازتاب دهد، باید این بازتاب را از دریچه نگاه خودش ارائه دهد و این مستلزم این است که در میزانسن هم تغییرات زیادی را ایجاد کند. اما گویی فرهادی خیلی خود را مجبور به انجام چنین کاری نمیداند.
شما میتوانید فیلمنامه های فرهادی را بررسی کیند و از آنها چیز بیاموزید. میتوانید کتابها و مقالاتی را که در مورد فیلمنامه های او نوشته شده اند بخوانید و با قدرت او و مهارت هایش آشنا گردید. حتی میتوانید فیلمنامه هایش را نیز بخوانید و از آنها لذت ببرید. اما اگر بخواهید در میزانسن فیلم های فرهادی دقت کنید یا درباره آن مطالعه کنید، چیز زیادی گیرتان نمی آید. چرا که اساسا فرهادی یک فیلمنامه نویس است که کارگردانی هم میکند. او به اصالت سینما خیلی معتقد نیست و فقط میخواهد داستان های خود را زیبا روایت کند و در این امر و عمل هم حسابی موفق است.
دیگر مساله ای که درباره فرهادی میتوان بدان اشاره نمود،موضوع فیلم هایش است. او همیشه دست بر روی مشکلات و دغدغه های اجتماعی میگذارد. در دوره اول فیلمسازی خود که به طبقه فقیر جامعه علاقمند بود و در فیلمهای دوره اول هم، شخصیت های اصلی فیلم کسانی هستند که در حاشیه شهر زندگی میکنند غم اصلی شان نان است و پول و مواردی از این دست.
در دوره بعدی که به طبقه متوسط می پردازد باز هم موضوعات اجتماعی است. روابط آدمها با یکدیگر، مشکلات زناشویی، دروغ، قضاوت، تصمیم گیری و چیزهایی از این دست که خود ما بعنوان مخاطب هم هر روزه دائما با آنها سر و کله میزنیم. لوکیشن اصلی فیلم های فرهادی در این دوره فیلمهای آپارتمانی است. این قضیه بخاطر اینکه فیلمبرداری کردن در اپارتمان راحت تر از بقیه لوکیشن هاست و اینکه هزینه فیلم ساختن را کاهش میدهد، برای مقلدان او نیز حسابی جذاب است. کسانی که این روزها میخواهند مانند اصغر فرهادی فیلم بسازند، پیوسته بدنبال یک آپارتمان هستند که در آن فیلمنامه های خود را به تصویر بکشند.
اجتماعی بودن و نگاه رئالیستی داشتن، چیزی است که در تار و پود سینمای ایران از گذشته تا به امروز وجود داشته است. در واقع بخاطر فقدان سرمایه و همچنین نبود تکنولوژی و امکانات، فیلمسازان ایرانی همواره تلاش کرده اند که این خلا را با فیلمهای ساده اجتماعی جبران کنند. فرهادی نیز اگرچه این نوع از فیلم سازی را در سینمای ایران به اوج خود رسانده است، اما دیگر از سینمای رئالیستی و اجتماعی سیر نمیشود و اگر در ادامه تغییری در سبک و نگاه خود به فرم فیلمهایش و موضوعات فیلمهایش ایجاد نکند، تکراری بد را در اثارش شاهد خواهیم بود.
شاید اگر فرهادی این حجم از هنری را که در فیملهای خود به کار میگیرد داشت اما؛ تلاش میکرد سینمای ایران را از این سادگی و رئالیسم تکراری دور کند و کاری کند که دیگر کمتر کسی به سراغ ساخت فیلم های آپارتمانی برود، آن موقع فیلمسازی به مراتب تاثیرگذار تر و البته تاریخ ساز میشد. اما در حال حاضر او فقط کارگردانی است که میتواند از تکراری ترین نگاه، موضوع، لوکیشن و سبک فیلمسازی بهترین آثار را خلق کند.
همین هم باعث شده تا بسیاری، بهترین فیلم فرهادی را «درباره الی» بدانند. او بعدها با جدایی نادر از سیمین، گذشته و فروشنده، صرفا موضوعات مورد علاقه خود را با داستان های متنوعی تکرار کرد. فرهادی حتی از نظر کارگردانی هم هیچ قدمی رو به جلو برنداشت. او هنوز هم در مرحله ساخت و اجرا فقط به فکر این است که سوژه را از چه زاویه ای نشان دهد که مخاطب بهتر درون داستان غرق شود.
بی توجهی او به میزانسن در فیلم فروشنده حسابی اوج گرفت. در این فیلم یک گروه تئاتر مشغول تمرین برای به روی صحنه بردن نمایشنامه مرگ فروشنده اثر میلر هستند. فرهادی حتی به خودش زحمت نداده است تا لوکیشنی زیبا و همراه با یک صحنه پردازی درست حسابی برای این تئاتر مهیا کند. صحنه تئاتر آنقدری بد است که انگار یک گروه دانشجویی آماتور قرار است بر روی صحنه بروند.
در بسیاری دیگر از صحنه های فیلمهای دیگر فرهادی نیز چنین ضعف هایی وجود دارد. او فیلمساز بسیار محبوبی است که هم درام را بخوبی می شناسد، هم ذائقه مخاطب به خوبی دستش آمده و از همه مهمتر، اینکه میداند چه میخواهد بگوید و جهان بینی خود را بدست آورده است. اما اگر حاضر به تغییر و حتی ریسک کردن نباشد، محکوم به شکست خواهد بود.
نکته خوش حال کننده اینجاست که او در خارج از ایران فیلم ساخته و احتمالا باز هم این کار را بکند. شاید فیلم ساختن در خارج از ایران موجب شود تا او از سینمای آپارتمانی و رئالیستی خودش فاصله بگیرد و سبک نوینی را تحربه کند.
- توضیحات
- بازدید: 485
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.










































































































نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان