بیگانه اثر آلبر کامو

بیگانه اثر آلبر کامو

شخصیت کلیدی این کتاب مرسو نام دارد که کارمندی جوان اهل فرانسه که در الجزایر زندگی می کند. کتاب با جملة « مادرم امروز مرد...شاید هم دیرو..دقیق نمی دانم »آغاز می شود. مگر می شود شخصی نسبت به مرگ مادرش انقدر بی تفاوت باشد؟ این جمله کوچکترین نشانه ای از تأثر و ناراحتی ندارد. مرسو بجای تمرکز بر اصل موضوع که مرگ مادرش است، درگیر زمان و روز فوت اوست که نمیدانم امروز بود یا دیروز!!! با همین جمله خواننده به بی تفاوتی آشکار شخصیت اول داستان پی می برد.
بیگانه از دو بخش تشکیل شده است: در بخش اول مرسو طی نامه ای که در آن روز تدفین مادرش را به او خبر داده اند در مراسم تدفین شرکت می کند و کوچکترین تأثری از خود نشان نمی دهد. در مقابل دوستان مادرش که از ناراحتی بسیار در حال عزاداری هستند مرسو از گرمای هوا شکایت دارد.روز بعد از تدفین مادرش همکار قدیمی خود ماری را به تماشای فیملی خنده دار دعوت می کند، ماری دربارة کراوات سیاه مرسو سوال می کند و در پاسخ مرسو خبر مرگ مادرش را می دهد، ماری تعجب می کند اما به روی خود نمی آورد، در آخر نیز هم آغوشی بین این دو اتفاق می افند و ما شاهد ادامه داستان در روزهای بعدی از زبان مرسو می شویم.

مرسو همانطور که گفته شد شخصی کاملا بی تفاوت است با هیچ کس ارتباطی ندارد و از این نوع زندگی خشنود است.تا اینکه با یکی از همسایه هایش که سنته نام دارد و معروف به فراهم کردن کردن شغل برای روسپیان است دوست می شود. او از مرسو می خواهد که دوست دختر سابق اش را به سمت خود بکشاند.سنته آن زن را تحت فشار قرار می دهد و او را تحقیر می کند. مدتی بعد مرسو با سنته که در حال قدم زدن در ساحل هستند به برادر و دوستان آن زن عرب برمیخورند و کار به کتک کاری می کشد. پس از مدتی مرسو دوباره به یکی از ان مردان عرب برمیخورد و بدون هیچ دلیل به او شلیک می کند و بعد از مرگ او در کنار صخره ای مشغول استراحت می شود.سپس در دادگاه محاکمه شده و محکوم به مرگ با گیوتین می شود.

جملاتی از کتاب بیگانه
برای کامل شدن همه چیز برای آنکه احساس تنهایی نکنم فقط یک آرزودارم که در روز اعدامم تماشاچی ها زیاد باشند و با فریاد سراپا نفرت از من استقبال کنند.
روزنامه ها اغلب درباره دینی که نسبت به اجتماع داریم صحبت می کردند.به عقیده آنها مجرم یا خلافکار باید این دین را بپردازد ؛ ولی صحبت از این موضوع تخیل را برنمی انگیزاند.
من شاید به آنچه که حقیقتا مورد علاقه ام است مطمئن نیستم ،اما به آنچه که مورد علاقه ام نیست کاملا اطمینان دارم.